کمی شعر..کمی دلنوشته...بازسازی رویای شیرین من

 

به کاغذ و قلم زیر صندلی ولو ات 

اتاق گم شده در بوی تند آب جوات

 

به سقف پر ترک و لامپ های کم مصرف

به لختیِ دیوار بدون تابلوات

 

نگاه میکنی و.... دست میکشی آرام

به چند نامه ی برگشت خورده در کشوات

 

نگاه میکنی و بی هراس میرقصند

دو تا مگس در بشقاب لوبیا پلوات

 

شماره میگیری :بیست و دو...دوصفر...چهار...

وبوق اشغال و چند بار الو... الو ات

 

شبیه عقربه ی ساعتی شکسته شدی

که دستهای کسی می کشد عقب جلوات

 

دلت خوش است به دنیای دانته وناباکوف

وچند جلد از جرج اورول و میشل فوکوات

 

دلت خوش است به مارسل پروست و ژاک پره ور

به چند تا کپی از جان هیوستن و اُزو ات

 

میان آینه لبخند میزنی به خودت

و میروی به سراغ لباس های نو ات

 

میان آینه وا میکنی دهانت را

وسرفه های تفنگ کالیبر بیست و دو ات...


 از حامد ابراهیم پور..

 


شنبه 91/6/18 10:43 عصر |- سروش -| نظرات ()

ϰ-†нêmê§