اگر دری میان ما بود،
میکوفتم؛
درهم میکوفتم!
اگر میان ما، دیواری بود،
بالا میرفتم، پایین میآمدم؛
فرو میریختم!
اگر کوه بود، دریا بود،
پا میگذاشتم
بر نقشه جهان و
نقشهای دیگر، میکشیدم!
اما میان ما، هیچ نیست
هیچ،
و تنها با هیچ،
هیچ کاری نمیشود کرد . . .
از شهاب مقربین...
ϰ-†нêmê§ |