کمی شعر..کمی دلنوشته...بازسازی رویای شیرین من

سلام به همه دوستان

همزمان با نو شدن طبیعت اینجانب هم تصمیم گرفتیم دست به ماوس شویم و تکانی به وبلاگمان بدهیم،پس بر آن شدیم تا قالبی نو کنیم و موزیکی برای وبمان

اختیار نماییم شاید پروردگار این را به فال نیک گیرد و سالی زیبا برای ما درویشان  اختیار کند....

.

ولی جدا از شوخی نوروزم فاز میده ها دلیلم دارم ها ،بنیانی ترین و اساسی ترینش تعطیلی عیده ( خداوند سایه ایشان را از سر ما کم نکند ) بعدشم هم اون جو عیده

که همه خوشحال و شاد و الکی خوشن ( یعنی امیدوارم اینجوری باشه ) همه یهو محبتشون قلپی می جوشه و میزنه بالا ، اگرم بخواین برین مسافرت که چه بهتر

علاوه بر این جو ها آدم درگیر آمادگی برای مسافرت میشه و این روز ها  شیرین تر از  چای شیرین میشه...نوش جون همگیــــــــــ..

.

به هر حال پیشاپیش

                                                      عیـــــــــــــــدتـــــــــــــــــــــــــــــــون

                                          مبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــارکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

                              باشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه

 

انقد خوش بگذره که غما یادتون بره...

با زیباترین آرزو ها برین تعطیلات خوش بگذرونین ..

زیباتر از همه چی حتی زیباییــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...



دوشنبه 91/12/28 5:1 عصر |- سروش -| نظرات ()

دیگر با صدای بلند نمی خندم

با صدای بلند حرف نمی زنم

دیگر گوش نمی دهم

به صدای باد

دریا

پرنده

پاواروتی

پاورچین پاورچین می آیم و

می روم

بی سروصدا زندگی می کنم

تو در من به خواب رفته ای...

.

از رسول یونان..

 



شنبه 91/12/19 7:15 عصر |- سروش -| نظرات ()

 

اگر دری میان ما بود، 

 

می‌کوفتم؛ 

 

درهم می‌کوفتم! 

  

 

اگر میان ما، دیواری بود، 

 

بالا می‌رفتم، پایین می‌آمدم؛ 

 

فرو می‌ریختم! 

  

 

اگر کوه بود، دریا بود، 

 

پا می‌گذاشتم 

 

بر نقشه‌ جهان و 

 

نقشه‌ای دیگر، می‌کشیدم! 

  

 

اما میان ما، هیچ نیست 

 

هیچ، 

 

و تنها با هیچ،

 

هیچ کاری نمی‌شود کرد . . .

 

 

 

از شهاب مقربین...

 


سه شنبه 91/12/8 3:4 عصر |- سروش -| نظرات ()

این شعر را همین حالا بخوان 

 

وگرنه بعدها باورت نمی شود 

 

هنگام سرودنش چگونه دیوانه وار عاشقت بودم 

 

همین حالا بخوان 

 

این شعر را که ساختار محکمی ندارد 

 

و مثل شانه های تو هربار گریه می کنم می لرزد 

 

هربار گریه می کنم  ..

.

.

.

.

و پیراهن هیچ فصلی خیس تر از بهاری نیست

 

که عاشقت شدم



 


شنبه 91/12/5 10:9 عصر |- سروش -| نظرات ()

دلم برای تو می­سوزد،

که این شب­ها گوشه­ای می­نشینی و فکر می­کنی

اگر اتاق­ها گوشه نداشته ­باشند

با تنهایی­ات چه کنی؟

 

برای خودم،

که این شب­ها تا به تو فکر می­کنم

حلقه­ای دستِ چپم را پیر می­کند

و تاریکی این خانه اگر

کفاف پنهان کردن اشک‌هایم را ندهد، چه کنم؟

 

برای او

که این شب­ها بیشتر اگر روزنامه نخواند، چه کند؟

 

 

دلم می­سوزد

و شما،

آقای محترم!

شما که چه نسبتی با این خانم دارید!؟

این زن میان تمام نسبت­های خودش گیر کرده‌ست

مثل کوه­نوردی مرده، میان کوه و دره گیر کرده‌ست

و آنکه از سقوط به اعماق درّه نجاتش می­دهد،

مگر چند سال

با جنازه‌ای بر پشت زندگی می‌کند

.

.

.

از لیلا کرد بچه...

لیلا کردبچه

 

 


چهارشنبه 91/11/25 3:41 عصر |- سروش -| نظرات ()

ϰ-†нêmê§