شعله زن عشقو من از نو نو شدم
پر شدم از عشق تو ، مملو شدم
××
شوق شیدایی مرا از من گرفت
من به خود برگشتم از تو ، تو شدم
××
آه با تو من چه رعنا می شوم
آه از تو من چه زیبا می شوم
××
عطر لبخند خدا می گیرمو
شکل آواز پری ها می شوم
.
.
کنار من که قدم میزنی هوا خوب است
پر از پریدنم و جای زخمها خوب است
برای حک شدن عشق در خیابانها
به جا گذاشتن چند رد پا خوب است
قدم بزن پُرم از حس «درکنار تویی»
قدم بزن پُرم از حس اینکه «ما» خوب است
نخند حرف دلم را نمیشود بزنم
خیال میکنم اینجور جملهها خوب است
بگیر دست مرا بشکنام بپیچانام
دو تکهام کن و آتش بزن، بلا خوب است
به هر کجا که مرا میبری نمیگویم
کجا بد است کجا دور یا کجا خوب است
به من بگو تو، بگو هی، به من بگو صالح
نگو: «تو» بیادبی میشود «شما» خوب است!»
تو تکیه کلام منی و شاعر تو
همیشه نام تورا ثبت کرده با خوب است
و بیت بیت سفر کرده از هرآنچه بد است
به اتفاق تو او هم رسیده تا خوب است
قدم بزن صحرا فکر می کند باران
دوباره یاد زمین کرده و خدا خوب است
از صالح سجادی..
کنار دریا
عاشق باشی
عاشق تر می شوی
و اگر دیوانه
دیوانه تر
این خاصیت دریاست
به همه چیز
وسعتی از جنون می بخشد
شاعران
از شهرهای ساحلی
جان سالم به در نمی برند...
از شعر و دنیایی که میسازمش.
از رسول یونان..
این شعر را همین حالا بخوان
وگرنه بعدها باورت نمی شود
هنگام سرودنش چگونه دیوانه وار عاشقت بودم
همین حالا بخوان
این شعر را که ساختار محکمی ندارد
و مثل شانه های تو هربار گریه می کنم می لرزد
هربار گریه می کنم
.
.
.
.
و پیراهن هیچ فصلی خیس تر از بهاری نیست
که عاشقت شدم.
از شعر و دنیای که میسازمش.
حالا که رفته ای
بهانه ی خوبی است
« شب
سکوت
کویر »
فقط صدای این هق هق را
کم کنید
ϰ-†нêmê§ |