امشب من و «بنان» و خدا گریه می کنیم
در اوج دیلمان و دعا گریه می کنیم
امشب خدا به حال من و بندگان خویش
ما هم به حال و روز خدا گریه می کنیم
با دفتری گذشته ی خود را ورق زنان
یک مشت شبه خاطره را گریه می کنیم
باران گرفته شهر پر از ضجه ی خداست
ما هم شبیه پنجره ها گریه می کنیم
از درد برده ایم به نزد خدا گله
از دست کارهای خدا گریه می کنیم
گندیده هر چه گوش و کپک بسته هر چه چشم
امشب بدون این که صدا…گریه می کنیم
از صالح سجادی...
ϰ-†нêmê§ |